روز پنج شنبه ، اول مرداد 1394 ، حوالی ساعت 10:30 صبح
یک دوچرخه سوار با کلی بار سوار شده روی دوچرخه ، کنار خیابون ایستاد.
اول فکر کردم یه گردشگر داخلی (ایرانی) باید باشه . اما وقتی پیاده و شد و از روبرو دیدمش ، دیگه مطمئن شدم که گردشگره اما نه ایرانی!
از ظاهرش پیدا بود ؛ موهای قهوه ای رنگ و پوستی روشن داشت.احتمالا از یک کشور سردسیر به اینجا اومده بود که براش خیلی گرم بوده که با شلوارک و تی شرت تو این آفتاب رکاب می زد.
بدن ورزیده و ورزشکاری هم نشون از دوچرخه سوار بودنش داشت.
وقتی کافی نت رو دید ، پیاده شد و بسمت مغازه اومد. دچرخه رو دم در پارک کرد و قفلش کرد و اومد داخل.
قبل از اینکه بیاد داخل ، پرچمی که به عقب دوچرخه نصب کرده بود توجهم رو جلب کرد و بعد هم خود دوچرخه اش جالب توجه بود.
رو فرمون ، یک ساعت دیجیتال و یک کیلومتر شمار نصب کرده بود . دوچرخه اش از نوع کوهستانی بود و برای سفرهای راه دور و طولانی.
از هرجایی که میشد استفاده کرده بود برای قرار دادن کوله وسیله هاش: جلوی فرمون ، پشت زین ، طرفین چرخ عقب و همینطور چرخ جلو . دوچرخه محکم و سنگینی به نظر میرسد. لاستیک های محمکی داشت که زود پنچر نمیشن . بنظر دنده ای بود ولی خیلی کم.
توریست ما فقط یک کلمه فارسی می دونست : " سلام "
اومد داخل مغازه و سلام داد و بعدش شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن . میخواست از اینترنت استفاده کنه.
و من هم تماما انگلیسی صحبت کردم و جواب دادم و یک سیستم بهش داد.
از صدای دکمه های کیبرد ، کاملا مشخص بود که یک تایپیست حرفه ایه ؛ سرعت دستش واقعا عالی بود.!
به فکرم رسید که تو اینترنت درباره پرچمی که به دوچرخه نصب کرده بود جستجو کنم، و بعد از جستجو نتیجه این بود : " اسلوونی :  Slovenia"
میگفت رفته ترکیه ، آنکارا و از اونجا مرز جلفا وبعد تبریز و تهران و حالا اینجاست . مقصد بعدیش آمل بود و خیلی علاقمند بود که قله دماوند رو دم دمای طلوع خورشید که خیلی صحنه قشنگ و دلپذیری هست رو ببینه . میخواست بره مشهد و از اونجا قصد سفر به تاجیکستان و بخارا رو داشت.
آدم با اعتماد به نفسی بود ، بنظر می رسید که قبلا هم به ایران سفر کرده و یا با ایرانی ها معاشرت داشته و یا مطالعه خوبی از ایران داشته.
احساس غریبی نمیکرد ، براش عادی بود ، یا بهتر بگم براش غیر عادی نبود.
فکر میکردم زیاد کار نداشته باشه ، اما ساعت 2 بعد از ظهر شده بود و اون همچنان سرگرم انجام کارش بود.
یکی از دوستان هم که عزم دیدار ما رو کرده بودن و برای اذان ظهر رسیده بودن اینجا و بعد از اقامه نماز در مسجد به ما پیوستن.
مهمان حبیب خداست ، منم مهمان خارجی و دوستمون رو برای ناهار دورهمی دعوت گرفتم.
یه مختصر غذای سبک و مناسب برای یک دوچرخه سوار و وعده میانه روز ، به همراه دوغ که نوشیدنی مخصوص ما ایرانی هاست ، سالاد شیرازی و ماست و نان تافتون درست شده از آرد ذرت ، برای وعده ناهار بود.
فقط دعا دعا می کردم که کسی از فامیل و آشنا و مشتری های دیگه نیاد که این جمع سه نفره برای صرف ناهار به هم بریزه.
این دوست ما و توریست عزیزی که مهمان ما شده بود ، هم صحبت خوبی با هم شده بودن.
اسم توریست ما مارکو بود : " "


پرچم


از اینکه برای ناهار دعوتش کردیم ، خوشحال شد و انگار این رفتار ما براش غیر قابل انتظار نبود.
مارکو در حین تناول ناهار ساده ما ، از مهمان نوازی ایرانی ها و از برنامه سفرش تعریف کرد.
بهش چندتا عکس از طبیعت ایران نشون دادم که یکیش عکسی از گیاه " گلپر " بود. اتفاقا تو مغازه گلپر و اسپند داشتم . بهش نشون دادم و مارکو از بوی گلپر خیلی خوشش اومده بود.
از مورد استفاده گلپر و اسپند پرسید و من هم براش توضیح دادم.
بعد از ناهار هم میوه صرف شد که اتفاقا یکی از میوه ها محصول همین منطقه خودمون بود/
در آخر هم چندتا عکس یادگاری گرفتیم . و همینطور مارکو آدرس وبسایتش رو به ما داد.

این پست رو برای مهمان عزیزی که به کشور ما و منطقه ما و کافی نت ما اومده بود تقدیم میکنم. و براش آروزی سفری خوش و سلامت دارم. I Wish best for Marko.
فرصتی دست بده حتما یک پست به زبان انگلیسی ویژه مارکوی عزیز خواهم نوشت.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معلم وب اساتيد و معلمان و دانش آموزان ايران اسلامس طراحی بنر تبلیغاتی الهی نامه ی شهداء زیبایی نسیم بهاری قدم با قلم آموزش هک اطلاعات حقوقی مادر ِمهتابی